در شماره قبل مطرح شد، ممکن است کسی سؤال کند: چرا تمامی آیات قرآن مجید از محکمات نیستند؟ اگر همه آیات روشن و صریح بودند، کمتر باعث گمراهی میگردید و هدف شارع را، که هدایت مردم است، بهتر برآورده میساخت؟
پاسخ ابن رشد، امام فخر رازی، و نویسنده را در این باره ملاحظه فرمودید، و اینک دیدگاههای دانشمندان دیگر را نیز از نظر میگذرانیم:
استاد علامه طباطباییقدس سره [در پاسخ این سؤال] میفرمایند: علت وقوع تشابه در قرآن مجید به این خاطر است که قرآن برای طرح معارف عالی و بلند خویش، میبایستبیان خود را تا حد الفاظ و قالبهای عادی آن عصر پایین آورد . این الفاظ برای معانی محسوس یا نزدیک به آنها وضع شده بود، از همین رو، تفهیم معانی بلند قرآنی نارسا و نامتجانس بود .
در نتیجه در آیات، خفای معنا و تشابه به وجود آمد . بله! تنها کسانی که از بصیرت و آگاهی ممتازی برخوردار بودند و فهم و درک فوق العادهای داشتند از این امر برکنار بودند .
به معنای این آیه شریفه توجه کنید: «انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها، فاحتمل السیل زبدا رابیا . . . کذلک یضرب الله الحق و الباطل، فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض، کذلک یضرب الله الامثال; از آسمان آبی فرو فرستاد پس رودخانههایی به اندازه خود روان گردید و آب روان کفها را بر بالای خود به حرکت درآورد . . . خدا بدین گونه برای حق و باطل مثال میزند . اما کفها [باطل] پس رها میگردد و از بین میرود و اما آنچه مردم را سود میبخشد [حق] در زمین باقی میماند و خداوند [برای هدایت مردم] این چنین مثالهایی میزند . (1)
قرآن شریف نیز چنین است و هر یک از انسانها به اندازه قابلیت و توانایی فکری خویش از آن بهره میگیرد به همین خاطر برخی از آیات متشابه، با دقت فراوان و تعمیق نظر، معانی روشنی را به خود میگیرند و از حالت تشابه خارج میشوند و به این معنا تمامی آیات قرآن مجید برای همیشه زمانها جزو محکماتند . (2)
شیخ محمد عبده در این باره میگوید: پیامبران الهی به سوی تمامی مردم - چه پست و چه شریف، چه آگاه و هوشیار و چه نادان و اندک فهم - مبعوث شدهاند و برخی از حقایق دینی وجود دارد که ممکن نیست آنها را با عبارتی بیان کنیم که همه کس آنها را دریابند . زیرا در قرآن بعضی معانی بلند و حکمتهای دقیق هست که دانشمندان آن را درک میکنند، هرچند در قالب مجاز و کنایه بیان شده باشد . به عامه مردم نیز فرمان داده شده آنچه را که توانایی درک و فهم آن را ندارند به خداوند واگذارند و تنها به محکمات قرآن تکیه کنند . در نتیجه همه مردم به اندازه استعداد و توانایی درک خود، از قرآن توشه میگیرند . (3)
در این جا عامل دیگری نیز وجود دارد که در ایجاد تشابه در بسیاری از آیات قرآن کریم مؤثر بوده است، زیرا پیش از به وجود آمدن این عامل، آیات مزبور جزو آیات متشابه نبودند و آن عبارت است از ظهور مذهبها و مسلکهای کلامی جدلگرا . در آغاز اسلام و در خلال قرن اول هجری که به آرامی و سلامت گذشت، از آن جا که اعراب آن زمان با فهم ابتدایی و برداشتساده خویش ظواهر آیات قرآن را به راحتی میفهمیدند آن را کلامی ساده، شیرین، تازه و زیبا مییافتند . اما پس از آن که - در آغاز قرن دوم هجری - بحثهای پیچیده جدلی بین صاحبان مذهبهای کلامی پای گرفت توجیه فکر و اندیشه به کمک آیات قرآن و تشبثبه ظواهر آن و حتی تحریف معانی برخی از آیهها رواج یافت . و از آن زمان به بعد این آیات را هالهای از پوشیدگی و ابهام مصنوعی در بر گرفت و هر گروهی برای درست نشان دادن مسلک و مذهب خود، آن گونه که صلاح میدید آیههای قرآنی را تاویل و تفسیر مینمود .
تردیدی نیست که قرآن مجید همان گونه که امیرالمؤمنینعلیه السلام فرموده ذو وجوه است و برای معانی گوناگونی ظرفیت دارد، زیرا کتاب خدا - همانطور که گفتیم - در بیشتر تعابیر زیبای خود از مجاز، استعاره و تشبیه بهره گرفته است در نتیجه اکثر آیات آن برای حمل بر معانی مختلف انعطاف لازم را دارند . به خاطر همین امیرالمؤمنینعلیه السلام از بحث و احتجاج با قرآن در برابر اهل بدعت و خوارج نهی فرموده است، زیرا کسانی که از دین خارج شدهاند بدون هیچ گونه تامل و انصافی آیات را به مذاق خود تاویل و تفسیر مینمایند . لذا حضرت (ع) هنگامی که «ابن عباس» را برای بحث و هدایتخوارج به سوی آنان گسیل داشت فرمود: برای اثبات حقانیتخود به آیات قرآن استناد مکن چون آیات کتاب خدا ذو وجوه است و بر معانی گوناگونی حمل میشود و هر چه تو از قرآن دلیل بیاوری، آنها نیز بدون دلیل نخواهند ماند . بنابراین بهتر است در برابر آنان به سنت قطعیه رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم استناد نمایی، تا آنها در مقابل استدلال تو گریز گاهی نداشته باشند و ناچار تسلیم شوند . (4)
حال به این آیه شریفه توجه فرمایید: «وجوه یومئذ ناضرة × الی ربها ناظرة; چهرههایی در آن روز درخشانند و به سوی پروردگار خود مینگرند .» (5)
چه بسا اعراب صدر اسلام هرگز به ذهنشان خطور نمیکرد که منظور آیه شریفه این است که مؤمنان روز قیامتبا چشم سر پروردگار را میبینند . زمخشری - صاحب تفسیر کشاف - برای اثبات این حرف مثالی میآورد، وی میگوید: روزی در شهر مکه هنگام نیمروز که مردم از فرط گرما به خانههای خود پناه برده بودند، شنیدم که زن سائلی میگفت: «ای مردم! چشمان من به سوی خدا و شما مینگرد!» (6) هیچ کس از آنان که صدای وی را میشنیدند به ذهن خود راه نمیدادند که منظور این است که واقعا خدا را با چشمان خود میبیند، بلکه میدانستند که قصد وی انقطاع الی الله و امید به فضل و رحمتحق تعالی است . در آیه شریفه: «الی ربها ناظرة» نیز همان توقع و امید فضل و رحمتخداوند مراد است . نه معنای دیگر - این نکته را با توجه به معنای حصری که در آیه است میتوان فهمید .
اما در مورد همین آیه، اشاعره و پیروان آنها از کسانی که قائل بودند که خداوند دارای جسم استبا جمود بر ظاهر آیه میکوشیدند اثبات کنند که مقصود آیه این است که در قیامتخداوند با چشم سر دیده میشود . (7)
آیه دیگری را مثال میزنیم: «ثم استوی علی العرش یدبر الامر; سپس بر عرش استیلا یافت و امور عالم را تدبیر میفرمود .» (8)
وقتی اعراب این آیه را میشنیدند، میفهمیدند که تنها خداوند است که ملکوت آسمانها و زمین را در اختیار و استیلای خود دارد و کارهای عالم وجود، با تدبیر او انجام میپذیرد . همان گونه که از اشعار زیر نیز همین معنای استیلا را میفهمیدند:
ثم استوی بشر علی العراق
من غیر سیف و دم مهراق
سپس انسانی بدون شمشیر و خونریزی بر سرزمین عراق استیلا یافت .
فلما علونا واستوینا علیهم
ترکناهم صرعی لنسرو کاسر
پس هنگامی که ما پیروز شدیم و بر آنها استیلا یافتیم، کشتههای ایشان را برای عقابها و کرکسها واگذاشتیم .
پس معنای کلمه «استوی» همان استیلا و استقلال است لکن اشاعره و کسانی که قائل به تشبیه و تجسیم خداوندند، آیه «ثم استوی علی العرش . . .» را بدین گونه تفسیر نمودند که پروردگار بر عرش استقرار یافته و روی آن، چهار زانو نشسته است و جای وی در آسمانهای زبرین عالم است و گاهی نیز به آسمان دنیا فرود میآید تا از احوال و کارهای مخلوقات خود مطلع گردد و دعای آنان را اجابت فرماید و آنها را مورد مغفرت و آمرزش خود قرار دهد، چون در حالی که خداوند چهار زانو بر روی کرسی خود در بالای آسمانها نشسته است نمیتواند به خوبی از احوال بندگان خود آگاهی یابد! (9)
به خاطر همین پندارها بود که وقتی این آیه نازل شد: «وقالت الیهود یدالله مغلولة غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا، بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء; یهود گفتند دستخدا بسته است دستهایشان بسته باد! و بدین علت مورد لعن و نفرین قرار گرفتند . بلکه دستان خداوند گشاده است و هرگونه میخواهد انفاق میکند .» (10)
و نیز آیه شریفه: «ولاتجعل یدک مغلولة الی عنقک و لاتبسطها کل البسط; دستت را به گردنت مبند [امساک به خرج مده] و آن را به تمامی نیز مگشای [در بخشش زیاد روی نکن] .» (11)
در معنای آیه «و لا تجعل یدک مغلولة الی عنقک . . .» اشکالی پیش نیامده استبر خلاف آیه اول که جزو آیات متشابه استبا این که ما گمان نمیکنیم که اعراب معاصر نزول قرآن از این آیه فهمیده باشند که خدای تعالی دارای جوارح و اعضاست . و آیه شریفه هرگز وجود جوارح و اعضا را، آن چنان که صاحبان عقاید باطل پنداشتهاند، برای پروردگار ثابت نمیکند، بلکه معنای آیه این است که دست قدرت خداوند گشاده است و به راحتی و به هر گونه که بخواهد در امور عالم تصرف مینماید و ناتوانی در وی راه ندارد . اما اشاعره و پیروان آنها در فهم معنای آیه دچار گمراهی و انحراف شدند و آیه را به این گونه تفسیر نمودند که: خداوند دارای اعضاست و قائل شدند که پروردگار دارای دست، پا، چشم، و چهره است، که این انحراف در نتیجه جمود و توقف بر ظاهر آیات قرآن مجید رخ داد . (12)
1) رعد (13) آیه17 .
2) تفسیر المیزان، ج3، ص58 - 62، با تلخیص و تصرف .
3) تفسیر المنار، ج3، ص170 . آنچه ذکر شد وجه سومی است که عبده به همین منظور بیان نموده است .
4) نهج البلاغه، ج2، ص136، بخش نامهها و وصیتها، شماره70 .
5) قیامة (75) آیههای 22 - 23 .
6) الکشاف، ذیل آیه22 سوره مبارکه قیامة و اساس البلاغه ماده «نظر» .
7) ابی الحسن الاشعری، الابانة، ص11، طبع حیدرآباد الدکن .
8) یونس (10) آیه3 .
9) الابانة، ص35 به بعد و رسالة الرد علی الجهمیة، الدارمی، ص13 به بعد .
10) مائده (5) آیه70 .
11) اسراء (17) آیه32 .
12) الابانة، ص39 به بعد و غیر آن از کتابهای اهل تسنن که کم نیستند .